![](https://montmovie.net/upload/poster/tt0106489.jpg?v=-18030169358)
نسخه زیرنویس چسبیده
A Bronx Tale
فیلم داستانی از برانکس
دانلود فیلم داستانی از برانکس (A Bronx Tale 1993) ؛ دهه ی 1960، محله ی ایتالیایی نشین در منطقه ی برانکس نیویورک. پسر بچه ای به نام «کالوجرو» (کاپرا) هم راه با خانواده اش در همسایگی نوشگاهی زندگی می کند که پاتوق «سانی» (پالمینتری) و دارو دسته ی مافیایی اش است؛ همان جایی که «لورنزو» (دنیرو)، پدر «کالوجرو» هشدارش داده که آن طرف ها نپلکد…
لینک های دانلود فیلم داستان یک برانکس (A Bronx Tale) حذف شدند
جهت دانلود با سرعت بیشتر، لطفا VPN خود را خاموش کنید.
در ابتدای دیدن هر فیلم باید بدانیم ما از یک فیلم، چه چیزی میخواهیم. اکشن ، درام ، دیالوگ محور ،دوست داشتنی یا همه ی اینها باهم.
اینکه رابرت دنیرو یک بازیگر دوست داشتنیست شکی نیست اما فیلمی که میسازد نیز این ویژگی را دارد؟
فیلم از نظر من سبک فیلم “ sleepers” یا "خواب روها" با نمایش محله شروع میشود و مخاطب را برای یک فیلم آرام آماده میکند . در ابتدا بنظر میاید رابرت دنیرو نقش اصلی فیلم را بعنوان راننده اتوبوس ایفا میکند اما اشتباه ما اینست که نه نقش اول را درست حدس زدیم نه سبک فیلم را.
پسرِ رابرت دنیرو "کالیجِو" فردیست که فیلم حول محور او و روابطش میگردد. پسری که الگوی خود را در کافه داری به اسم "سانی" میبیند و همیشه او وآدمهایش را تحت نظر دارد.
ما چیزی که از فیلم میخواهیم احساس صمیمیت است اینکه ابتدا بتوانیم کارکترهارا همانند کارکترهای پدرخوانده باور کنیم ، خلافکارهایی که دوست داریم ، کارگرهای زحمت کش ، و بچه های کله شق.
اما خوانواده ی پسربچه از نزدیک شدن به تبهکار برانکس خودداری میکنند و ما در اینجا نمیدانیم سانی واقعا چجور آدمی ست.تا اینکه سانی کسی را میکشد و پسربچه شاهد ماجرا باید از بین چند مظنون به قتل قاتل را شناسایی کند. و او وقتی به سانی میرسد از دست پلیس ها اورا نجات داده و لو نمیدهد.
نگاه ها ، صحنه ها و اتفاقتی که بین پدر و پسر پیش میاید بسیار آشناست.
اینکه ما پدر را قویترین فرد میدانیم و وقتی پدر در مقابل قویترین فرد محل قرار میگیرد ناخودآگاه میدانیم وارد چه ماجرایی میشود.
بعد از آن سانی وارد دنیای ساده ی پدر و پسر میشود و برای پسر بچه اسم میگذارد
میشود گفت این تنها باریست در فیلم که فک میکنیم سانی آدم ِ درستی نیس و خودخواهست.
سانی پسربچه را پیش خود میاورد و لورنزو(رابرت دنیرو) نمیخواهد این اتفاق بیوفتد و اختلافی بین آنها در میگیرد و ازینجا پسربچه بین پدر و الگو مرز میگذارد.
پدر نقطه قابل ِاتکا و سانی الگویی قابل احترام.
"کالیجو" با این دو مرد بزرگ میشود ، با دوستانش متفاوت ست
سانی میخواهد از او فردی را بسازد که همه دوستش داشته باشند چیزی که همیشه میگوید اینست که اگر از تو بترسند بهتر از آنست که دوستت داشته باشند.
اما مشورت های همزمانی که "کالیجو" از پدر و سانی میگیرد بسیار آن دو را نزدیک نشان میدهد
یک مورد آن مشورت هایی ست که راجب قرار گذاشتن با دختری که از او خوشش آمده ست
قرار نیست فقط فیلم را دید و گذشت ، ما از دیالوگ هایی حرف میزنیم که خاطره میشوند
صحنه هایی که یادمان میماند و بخش هایی که یاد میگیریم.
فیلم پر از صحنه های ماندگارست .صحنه ی شناسایی قاتل در ابتدای فیلم ، صحنه ی قماربازی در زیرزمین کافه ، صحنه ای که در پیست اسب دوانی اند ، صحنه ی ترسیدنِ آشوبگرانی که به کافه ی سانی میایند از سانی ، حرکات دستِ سانی ، صحنه ای که عشق "کالیجو" در را برای او باز میکند و صحنه ی آخر فیلم.
آخر فیلم هم کلیشه نیست انگار نمیشود ازین فیلم ایراد گرفت بعضی فیلم ها طوری در ذهن آدمی جای میگیرند که آد مخجالت میکشد از آن بد بگوید و شاید حتی نمیتواند اینکار را انجام دهد.
بازیِ بازیگران بسیار خوب ، فضای فیلم گرم و کارگردانی کم نقص است.
دیالوگهای فیلم هم به یاد آدم میماند. رابرت دنیرو بخشی از زندگی یک فرد از برانکس را به ما نشان میدهد اما بهترست بگوییم آدمهایی که دراین فیلم هستند مصداقی از آدم های دوروبرِ ما میمانند
بدشانس ، زحمتکش ، دوست داشتنی و خاص ، مثل قصه هایی از برانکس.